چادر به سر کشیده ام و ایستاده ام
محکم تر از تمام شما بی اساس ها
محکم تر از شما که به تاراج رفته اید
در عهد رنگ های دروغ و لباس ها
انگار پادشاه تمام سپیدهاست
هرکس هوای بندگی اوست در سرش
از آسمان پر است سیاهی چادرم
مهتاب نیز چادر مشکی است بر سرش
روشن تر از تمام عسل های عالم است
لبخند های حضرت زهرا برای من
هر قدر نیشخند شما زخمیم کند
شیرین تر است از همه ی زخم های من
وقتی زمین به مادری خاک می نشست
آغوش می کشید به روی جوانه اش
حتی خدا که اوج شکوه است و سادگی
چادر کشیده است به گیسوی خانه اش
ببر بیان و خود و زره، ساعد و سپر
این اولین فراز علمداری زن است
شمشیر و خنجریست که ابلیس می کُشد
این پرچم سیاه خراسانی من است
من ایستاده ام و نمی ترسم از جهان
حتی اگر از این همه تاریک تر شود
شاید که در همین صدف پاک بندگی
یک ثانیه ظهور تو نزدیک تر شود
تاریخ : چهارشنبه 95/4/23 | 2:6 عصر | نویسنده : انتظار نگار | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.