سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک شهرِ عاشق این همه شیطان نمی خواهد
این نیزه ها آخر چرا هی آیه می بافند
شاید دوباره چاه ها لبریز از اشک است
شاید دوباره فرق ها در سجده بشکافند
 
دل های ما بیگانه با این زخم اما نیست
در قلبهامان خوب پروردید این غم را
شیطانتان را باز راضی کرده اید اما
کام امامان می شناسد طعم این سم را
 
مهر نماز اینجا  کماکان سخت ممنوع است
چون جغد ها از تربت خورشید می ترسند
شاید هنوز از سنگ ابراهیم مجروهند
شاید به یاد کودکان غزه می افتند
 
امابقیع از سنگ لبریز است شیطان ها
این ها ستون بارگاه آسمان بودند
مهتاب را شب تاب هاتان برنمی تابید
این سنگ ها هر روز خار چشمتان بودند
 
ما مثل ابراهیم تنها منتظر هستیم
داریم خواب کشتن فرزند می بینیم
ذبح عظیم عید ما حالا شما هستید
این خنجر از زخم گلو هاتان ندارد بیم
 
از گنبد خضرا ندیدید اشک می بارید؟
روزی که خاک آسمان را منفجر کردید؟
یک روز خورشید از میان ابر می بارد
تا مثل خاکستر به شهر مرگ برگردید



تاریخ : چهارشنبه 95/4/23 | 2:8 عصر | نویسنده : انتظار نگار | نظر
       

  • paper | پارک ایران | تازیانه